پایان نامه بررسی مبانی عرفان نظری در تأویلات عبدالرزاق كاشانی

پایان نامه بررسی مبانی عرفان نظری در تأویلات عبدالرزاق كاشانی پایان نامه بررسی مبانی عرفان نظری در تأویلات عبدالرزاق كاشانی

دسته : -علوم انسانی

فرمت فایل : word

حجم فایل : 709 KB

تعداد صفحات : 605

بازدیدها : 216

برچسبها : دانلود پایان نامه پژوهش پروژه

مبلغ : 12000 تومان

خرید این فایل

پایان نامه بررسی مبانی عرفان نظری در تأویلات عبدالرزاق كاشانی در 605 صفحه ورد قابل ویرایش

پایان نامه بررسی مبانی عرفان نظری در تأویلات عبدالرزاق كاشانی در 605 صفحه ورد قابل ویرایش 

 

 

 

فهرست مطالب

 

چكیده پایان نامه................................................................................................................................................1

 

پیش گفتار........................................................................................................................................................3

 

بخش اول : .......................................................................................................................................................9

حیات ، مذهب و آثاركاشانی

 

بخش دوم :.....................................................................................................................................................47

مبانی تأویل عرفانی ازمنظر كاشانی

 

بخش سوم :....................................................................................................................................................71

فرهنگ موضوعی مبانی عرفان نظری كتاب تأویلات القرآن الكریم

 

ضمائم : ..........................................................................................................................................................401

جداول ونمودارهای درصد فراوانی آیات تأویلی

 

فهرست منابع و مأخذ.......................................................................................................................................409

       Abstract

 

چكیده

عنوان این پایان نامه عبارتست از:«مبانی عرفان نظری درتأویلات عبدالرزاق كاشانی»

تحقیق حاضرازپیش گفتار،سه بخش ویك نتیجه تشكیل شده است.

درپیش گفتاربه بیان برخی ازابعاد وجوانب موضوع ،اهمیت آن ،اهداف وانگیزه های تحقیق ، مسئله اصلی، فرضیه ،روش تحقیق ،نوع منابع استفاده شده وبرخی ازدشواری های كارپرداخته شده است.

بخش اول به بیان حیات كاشانی ورفع ابهامات ،اشتباهات وتناقضاتی كه درباره نام وزندگی وآثار او به وجود آمده پرداخته وتحقیق مبسوطی درزمینه اثبات تشیع این طلایه دارعرفان شیعی صورت گرفته است.دراین تحقیق پس ازاستخراج آیاتی كه درشأن اهل بیت علیهم السلام تأویل شده ،شبهات موجود دربرخی ازكتب ایشان نیز بررسی ودرادامه به تطبیق آراء كاشانی با مختصات شیعی چون نفی جبر و اختیار، رجعت، عصمت و غیره پرداخته ایم. یكی از نكات مهم دیگر كه در این بخش مطرح است، ارائه آثار كاشانی به ترتیب زمان نگارش آنها و نیز صحت انتساب كتاب « تأویلات » به ایشان می باشد.

در بخش دوم پس از نگاهی به تاریخ تفسیر و تأویل، به معرفی و توضیح این دو اصطلاح كلیدی، تبیین جایگاه هر كدام  و نیز وجوه اشتراك و افتراق آنها پرداخته و در ادامه به سیر اجمالی تأویل نگاری، نحله های تأویلی و تفاوتهای آنها با یكدیگر و سپس به نامهای دیگر حوزه تأویل نگاری مانند اشاره، فهم، استنباط، تفسیر،‌ تلقی و مس، كشف و غیره پرداخته و از این میان اصطلاح « تأویل عرفانی» را به عنوان تعریفی جامع و مانع برگزیده ایم. پس از آن مبانی تأویل عرفانی را در پنج بخش:مبانی عمومی ( قرآن و حدیث) ، جامعه شناختی، زبان شناختی و مبانی نظری و عملی پی گرفته و در ادامه نیز به تایید این مبانی توسط كاشانی و ارائه ملاكهای تأویل عرفانی توسط ایشان اشاره شده است.

 بخش سوم، بخش اصلی تحقیق است كه در آن تمامی آیاتی كه موضوعات عرفان نظری در آنها مورد تأویل قرار گرفته،‌ به مثابه « فرهنگ موضوعی تأویل عرفان نظری» گرد هم آمده و مورد ترجمه قرار گرفته اند. در این بخش تمامی آیات تأویل شده مربوط به هر یك از مبانی عرفان نظری از قبیل: وحدت وجود، وحدت و كثرت، اسماء و صفات الهی، اعیان ثابته، انسان كامل، حقیقت محمدیه، ولایت،فیض اقدس و فیض مقدس و غیره در ذیل موضوع آن و براساس ترتیب آیات طبقه بندی شده اند. كه میتواند راهنمای جامعی برای نشان دادن مبانی عرفان نظری در آیات قرآن باشد.

از نتایج مهم این بحث، علاوه بر اثبات تشیع كاشانی و صحت انتساب كتاب تأویلات به ایشان، این است كه جناب كاشانی به واسطه شخصیت علمی وعرفانی والا و جامعیت كم نظیرش و با رعایت ملاكهای تأویل عرفانی و بدون عدول از اصول و قواعد تفسیر ظاهری، از قبیل مباحث لغوی و ادبی و صرف و نحو عربی، به خوبی از عهده تأویل آیات الهی و تطبیق مسائل عرفانی با آنها برآمده و با خامه شیوای خود چنان تصویری چشم نواز و دلنشین از حقایق الهی نگارگری كرده كه كمتر عارفی را توفیق اینچنینی دست داده است.

امید است این تحقیق، با همه نواقص و ناشایستگی هایش، توانسته باشد برخی از ابعاد موضوع را روشن ساخته و به درك بهتر آن كمك كند.

 

حمد و سپاس دادار جهان راست كه آدمیان را به نور علم و عرفان بیاراست .

عنوان این رساله عبارت از:« مبانی عرفان نظری در تأویلات عبدالرزاق كاشانی» می باشد . لازم  می دانم قبل از ورود به بحث ، نخست به مقدمات مختصری شامل برخی نكات پیرامونی موضوع ،اهداف و انگیزه ها و اهمیت موضوع مورد نظر و كار درباره مسئله اصلی تحقیق ، فرضیه ،روش كار، نوع منابع مورد استفاده ودرنهایت به دشواریهای كار بپردازم.

همچنانكه می دانیم زیر بنای اولیه تفسیر و تأویل، با سؤالات اصحاب از حضرت رسول اكرم (ص) شكل گرفت ودر پی آن افرادی از صحابه به تفسیر وتبیین آیات الهی شهره شدند. این امر بوسیله احادیث نبوی درمیان تابعان پی گیری شده و رفته رفته با پدید آمدن فرق و نحله های مختلف هر كدام از آنها نیز به تفسیر و تأویل آموزه های قرآنی براساس دیدگاههای خود دست زدند. كه عرفا و متصوفه نیز دراین میان بی نصیب نبوده اند.آنان، بر خلاف دیگران ، تنها راه دریافت حقایق قرآنی را تزكیه و تصفیه باطن برشمرده و بنیان گذار شیوه ای نوین در توضیح آیات الهی گردیدند . این پدیده نو «تأویل عرفانی »نام دارد. كه به بیان ساده:« عروج از لفظ به معنی وشرح معانی و اسرار باطنی و درونی قرآن بر اساس تناسب روحی است». كه این امر در عروج از قوس صعود صورت گرفته وطورماورای – نه مخالف – تفسیر یا همان«شرح معانی قرآن برپایه ظاهر كلامی آیات» می باشد.

به عبارت دیگر، تأویل همان« تطبیق عوالم سه گانه آفاقی، أنفسی وتدوینی حق تعالی، براساس تصفیه باطنی است».

بر همین اساس عرفا  به فراخور حال خویش  به شرح معانی باطنی قرآن دست زده  و با توجه به محدودیتهای اجتماعی ناشی از بار معنایی منفی اصطلاح«تأویل» باواژگانی چون« استنباط»،« اشاره»، «فهم»،«كشف» وغیره از آن نام برده اند.كه بعنوان نمونه می توان به تفسیر سهل تستری، حقایق التفسیر سلمی، لطائف الأشارات قشیری، تأویلات نجمیه نجم الدین رازی ،عرائس البیان روزبهان بقلی اشاره كرد.

اما با وجود اینكه درعرصه تأویل نگاری عرفانی آثار فراوانی رخ نموده، با این حال «تأویلات ملا عبدالرزاق كاشانی» از جایگاهی بس والا برخوردار است. این تأویل نامه عرفانی ره آورد سفر باطنی عارف نامدار شیعی جناب« كمال الدین ابوالفضل عبدالرزاق ابن جمال الدین أبی الغنائم كاشانی» است. كه در آن گنجینه ای گرانسنگ از حقایق الهی را گرد آورده و عقدی ثریایی از معارف ایزدی بر گردن خاكیان كشیده وطشت رسوایی یاوه سرایان ظاهربین را از بلندای دست نیافتنی اش برزمین درشتناك جهالت وضلالتشان افكنده وصلای رستاخیزی لاهوتیان را بیدادگر قلوب تاریكشان ساخته است.

این «طلایه دارعرفان شیعی» در سراسر سلوك نامه سترگش آنچنان حقایق باطنی را به نظم كشیده، كه خواننده را در میان اینهمه نگارگری عالمانه اش به اعجابی تحسین برانگیز واداشته و بر آنهمه جلوه گری بی اختیار درود می فرستد. و این ستایش با مشاهده سلاست وشیوایی و انسجام وصف ناپذیر تأویلات صد چندان می گردد.

این مجمع البحرین علوم ظاهر و باطن، عرفان عملی ونظری و درآخر تشیع وتصوف ،بگونه ای با  تصویرگری چشم نواز ودلنشین خود مبانی عرفان عملی ونظری رادر«ارمغان آسمانی» اش به بند كشیده وپردگیان معانی رابر قامت سیمین تنان الفاظ نمایان ساخته، كه شاهبازان طریقت در بلندای سلوكش شهپر انداخته وجبین سپاس وادب و ارادت بر بارگاه قدسی اش سائیده و در حسرت آنهمه عرش پیمایی "غبطه خورند".

آری این غواص دریای معانی آنگونه در اعماق وحدت فرو رفته و در و لؤلؤ  و مرجان حقایق  ازلی را نثار ساحلیان تنكْ همت كمْ كردار گردانده، كه شناگران دریای سهمگین سلوك را به تعظیم و بزرگداشت آنهمه بحر پیمایی واداشته و دیدگان تكریم بر آستان حضرتش فرو نهاده اند.

كاشانی با خامه جادویی خود چنان ره توشه ای رنگارنگ از آموزه های الهی گسترانده كه خوانسالاران عرصه معارف دریوزه گر ایوان جبروتی اش گشته اند .

وبه راستی  كه وصف كاشانی نه در خور چو منی! كه توصیفگر او بزرگ پرچمدار عرفان شیعی،عارف كامل، جناب سید حیدر آملی است.

هم او كه كاشانی را« مولی الأعظم الأكمل »،«بحر الخضّم»،« قطب الموحدین»،« سلطان العارفین» ،« كمال الملّة والحق و الدین» برشمرده ودرآثارش ازاوبهره ها جسته است .

و همچنانكه می دانیم جناب ملاعبدالرزاق بر «سوغات سلوكش» نام تأویلات می نهد كه خود نشانه اهمیت به سزای این واژه قرآنی است. كه ما نیز به فراخور حال خویش به توضیح اجمالی درباره آن و اهمیتش درحوزه های مختلف می پردازیم  .

تأویل واژه ای كلیدی  درمباحث مربوط به حوزه علوم قرآنی است كه درصورت تبیین جایگاه  آن   می توان به نقش انكار ناپذیرش در تمامی حوزه های باطنی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی وغیره دست یافت. تأویل صحیح ،آنگونه كه در روایات به آن اشاره شده، دارای دوبعد اصلی است : تأویل حقایق باطنی وتأویل مسائل اجتماعی.بعد نخست تأویل دارای اثرات اخلاقی، تربیتی وسلوكی فراوانی می باشد چرا كه به هر میزان كه انسان خود را از پلیدیها پاك گرداند به همان اندازه دریافتگر حقایق الهی گشته و از مرتبه وجودی بالاتر برخوردار خواهد شد. درتأویل اجتماعی نیز نكته مهم دیگری رخ می نماید وآن اینكه انسان را به درك پدیده های زمانی سوق داده واصطلاحاً انسان را فرزند زمان خویش می سازد . و در اینجاست كه  نقش امام و ویژگیهای آن بعنوان تأویلگر حقیقی عصر خویش جلوه گر میگردد. چرا كه فقط امام معصوم است كه با جمع میان این دو بعد، انسان را از عقبه های پرپیچ وخم سلوك باطنی و درك مسائل عصری گذرانده و با دو بال تأویل باطنی و اجتماعی به بلندای خلیفة الهی رهنمون می سازد.امامان معصوم ،نه چون متصوفه رسمی، فقط به اسرار درونی قرآن وسلوك أنفسی آن پرداخته و از مسائل اجتماعی جامعه اش غفلت می ورزند و نه همانند روشنفكران امروزی فقط بر مسائل اجتماعی آن تأكید ورزیده و از درك اسرار درونی آن غافل می شوند.بلكه با شناخت جامعی از انسان بر هر دو بعد او صحه گذاشته و در صدد فراهم آوردن مقدمات به فعلیت رساندن استعداهای باطنی و اجتماعی  او برمی آیند.و فقط با این تعبیر است  كه آنهمه تأكید بر خلافت ظاهری - دركنار خلافت باطنی- معنی می یابد.چرا كه انسانِ مورد نظر اسلام، انسان كاملی است كه بصورت متعادل این دو بعد را در وجود  خویش متبلور ساخته واز هرگونه افراط وتفریط، دراین زمینه دوری جسته است .پس وظیفه امام نیز در این میان حفظ تعادل در رشد استعدادهای هر دو بعد او می باشد .

واین امر فقط با بسط عدالت اجتماعی - دركنار عدالت فردی - واز رهگذر خلافت ظاهری - دركنار خلافت باطنی - میسر است .

آنان همانند طبیبان حاذق به درمان این مرض فراگیر پرداخته و در مقابل زیاده روی های زهد مآبانه  صوفیه، بر بعد اجتماعی انسان تأكید و در مقابل لا ابالیگریهای روشنفكرانه گروه دیگر بر بعد عرفانی وباطنی اسلام پافشاری نموده اند .

چیزی كه مرا به این تحقیق رهنمون ساخت تبیین جایگاه این واژه كلیدی در حوزه عرفان، وجوه اشتراك واختلاف آن با تفسیر و دیگر واژگان این حوزه و ارائه ملاكهای آن از طرفی و از طرف دیگر ارائه نمونه های تأویل عرفانی به قلم یكی از بزرگترین مؤوّلان این حوزه می باشد.

كه پس از بررسی جوانب امر به این نتیجه رسیدم كه برای تبیین بعد عرفانی تأویل، نگاشته های عرفا در شرح اسرار باطنی قرآن، نقش بی بدیلی ایفامی كنند. و پس از بررسی تأویل نامه های مختلف تأویلات ملا عبدالرزاق كاشانی را به دلیل ویژگیهای خاص آن از قبیل اینكه: مربوط به دوران پختگی عرفان بوده وشامل تمام سور قرآنی است و از مقدمات دراز دامن مباحث عرفانی پرهیز كرده ومستقیماً به تأویل آیات دست می زند و دلایل دیگری كه دراینجا مجال بسط آن نیست، آنرا برای موضوع  پایان نامه برگزیدم.شاید كه در سایه سار این تأویل نامه سترگ عرفانی به پاسخ سؤالات خویش هدایت شده وگوشه ای از مباحث ارزشمند این حوزه را روشن سازم .

 

مسئله اصلی این تحقیق این است كه آیا اصول ومبانی عرفانی نظری درتأویلات مورد تأویل قرارگرفته اند یا نه؟

فرضیه بنده برای پاسخ به سؤال فوق این بود كه جنا ب كاشانی با توجه به اینكه در دوره پختگی و بسط معارف عرفانی قرارداشته، احتمالاً به صورت گسترده ای به تحكیم مبانی عرفانی از دل آیات قرآن دست زده و از این یگانه منبع مورد قبول همگان، در این امر خطیر یاری طلبیده است. اما دراینكه به چه میزان روشمند عمل كرده و ملاكهای تأویل عرفانی رارعایت نموده است ،تردیدهایی وجود دارد. شواهد فرضیه بسیار زیاد است چرا كه ایشان در مقدمه گرانسنگ تأویلات هدف خود را تأویل آیات –ونه تفسیر آنها –برشمرده و با توجه به اینكه تقریباً نیمی از آیات را مورد تأویل قرار داده، صحت  این فرضیه تاحدود زیادی اثبات می شود. اما در مورد اینكه آیا تأویلات از روشی مورد قبول برخوردار است، نمی توان اظهار نظر نمود .

روش تحقیق تركیبی از گردآوری اطلاعات بصورت كتابخانه ای وتحلیل آن و نیز روش تحلیل آماری و در مورد اثبات تشیّع و صحت انتساب تأویلات به ایشان از روش استخراج موردی بهره برده ایم .

دراین كار علاوه بر استفاده از منابع اصلی یعنی قرآن، نهج البلاغه وروایات ونیز كتاب «تأویلات القرآن الكریم»، به پنج دسته از منابع توجه داشته ایم .

دسته نخست :علاوه بر تأویلات، دیگر آثار كاشانی چون «شرح فصوص الحكم»،« شرح منازل السائرین»، «اصطلاحات الصوفیه» وبرخی از رسائل ومكتوبات ایشان نیز مورد استفاده قرار گرفته اند .

دسته دوم : متون اصلی عرفانی همچون« فصوص الحكم»و«فتوحات مكیه» ابن عربی،«جامع الاسرار»، «نص النصوص» و«محیط الأعظم» جناب سید حیدر آملی و غیره دسته دوم منابع این تحقیق را تشكیل می دهند .

دسته سوم : منابعی مانند «تأویلات القرآن ازدیدگاه عبدالرزاق كاشانی» اثر شایسته پیر لوری«تفسیر قرآنی وزبان عرفانی» اثر پل نویا «مكتب تفسیر اشاری»اثر سلیمان آتش «مفهوم النص » و«نقد الخطاب الدینی» اثر نصر حامد ابوزید« پژوهشی در جریان شناسی تفسیر عرفانی»اثر محسن قاسم پور «روشهای تأویل قرآن » اثر محمد كاظم شاكر، كه همگی آنها  در صدد بررسی وتحلیل پدیده  تأویل  می باشند.

دسته چهارم : در واژه شناسی به منابعی چون« لسان العرب» ابن منظور «مفردات» راغب اصفهانی «تعریفات» میر سید شریف جرجانی و دیگران مراجعه شده است.

دسته پنجم : كتاب تراجم،مانند«كشف الظنون» حاجی خلیفه «مجمل التواریخ» فصیحی «روضات الجنات»خوانساری نیز منبع تنظیم زندگانی ملاعبدالرزاق بوده اند. كه در این میان استفاده مبسوطی ازمقدمه وزین «مجموعه رسائل ومصنفات عبدالرزاق كاشانی» تحقیق شایسته وبایسته محقق ارجمند مجید هادی زاده صورت گرفته است.

تا اینجا اگر چه تا اندازه ای درباره انگیزه ها واهداف این رساله توضیحاتی داده شد،اما می توان  به طور مختصر اهداف اصلی تحقیق مورد نظررا اینگونه برشمرد :

1- آشنایی اجمالی با زندگانی و آثار عبدالرزاق كاشانی

2- اثبات تشیع این عارف گرانقدر ونیز صحت انتساب«تأویلات» به ایشان

3- آشنایی دقیقتر با «تأویل» و پدیده «تأویل عرفانی» وتبیین جایگاه آن

4- ملاكهای تأویل عرفانی وروشمندی تأویلات

5- ارائه« فرهنگ موضوعی تأویل عرفانی » از میان آیاتی كه مبانی عرفان نظری درآنها مورد تأویل قرار گرفته اند.

 كه دراین راه دشواریهای متعددی چون نبود منابع و اطلاعات كافی درباره حیات كاشانی، كه سبب ایجاد تناقضات وابهامات زیادی درباره زندگانی این عارف بزرگ گردیده است. از طرفی اثبا ت تشیع این عارف ذوفنون مستلزم بررسی دقیق، دیگرآثار او بود كه این امر میسر نگشت مگر به توفیق الهی .

انتخاب و ترجمه بیش از یك سوم آیات تأویلی با وجود اختصار گزیده گویی تأویلات، دقت وظرافت ویژه ای را می طلبید كه با یاری الهی وعنایات بی شمار جناب ملاعبدالرزاق این كار انجام یافت .

وسپاس مرخدای را كه توفیق مصاحبت با «تأویلات» و دم مسیحایی بزرگمرد عرفان شیعی ،جناب ملاعبدالرزاق كاشانی، رانصیبم ساخته وبه این سرچشمه زلال معارف الهی رهنمون گردید. و خود  خوب می دانم كه این پرداخته اندك در مقابل عظمت آن "ژرف دریای علم وعرفان" جز قطره ای ناچیز به شمار نمی آید.

امید است كه خداوند قادر منان عذرم را در قصور و كوتاهی ها و ناشایستگی های این تحقیق بپذیرد.

 

 

«انسان كامل»

 

حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)((به نام خداوند رحمتگر مهربان.))

﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ﴾ : همانا به واسطه صورت انسان کامل- که جامع رحمت عامه (رحمانیه) و رحمت خاصه (رحیمیه) و مظهر ذات الهی به اعتبار جمیع صفاتش می باشد- شروع کرده و می خوانم. و این صورت انسانی همان اسم اعظم الهی است که حضرت رسول اکرم (ص) در حدیث «اوتیت جوامع الکلم و بعثت لأتمم مکارم الاخلاق» به این مطلب اشاره فرموده اند. زیرا کلمات همان حقائق موجودات و اعیان ثابته آنها می باشند و مکارم اخلاق، کمالاتی است که مصدر کارهای آنهاست که جملگی آنها در کون جامع انسانی گرد آمده است.

[اگر حروف بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را جدا از هم بنویسیم 22 حرف است و اگر آنرا پیوسته بنویسیم 18 حرف ملفوظ دارد و 19 حرف مکتوب پس حروف مکتوب بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ] نوزده حرف می باشد که اشاره به آنها [هیجده هزار عالم= هر حرف در ازاء هزار عالم با تفاصیل آنها] و عالم انسانی می باشد و انسان با وجود اینکه متعلق به عالم حیوانی است اما به اعتبار شرافت و جامعیتش [نسبت به اسماء الهی یا حضرات چهارگانه دیگر] عالم دیگری است دارای شأن و جنسیت متفاوت از عالم حیوانی.

 

بقره:وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ(30)((و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، [فرشتگان‏] گفتند: «آیا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد؟ و حال آنكه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه مى‏كنیم؛ و به تقدیست مى‏پردازیم. » فرمود: «من چیزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانید. »))

﴿ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾ [و این گفتار ملائکه] به این دلیل بود که از ظهور حقایق الهی و اوصاف ربانی در انسان ناآگاه بودند که این ظهور به جهت وجود جهات الهی جمعی و در برداشتن تمامی عوالم [شهادت و غیب] در درون انسان می باشد.

آل‏عِمرَان‏:نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقّ‏ِ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ(3)

((این كتاب را در حالى كه مؤیّد آنچه [از كتابهاى آسمانى‏] پیش از خود مى‏باشد، به حق [و به تدریج‏] بر تو نازل كرد، و تورات و انجیل را. . .))

﴿ نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقّ﴾ یعنی با تنزیل کتاب بر تو، ترا مرتبه به مرتبه و درجه به درجه ترقی داد. کتابی که نشانگر علم توحید حق به اعتبار جمع، یا همان عقل قرآنی است.

 

انعام:وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُورًا وَ هُدًى لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثیرًا وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ(91)(( و آنگاه كه [یهودیان‏] گفتند: «خدا چیزى بر بشرى نازل نكرده»، بزرگى خدا را چنانكه باید نشناختند. بگو: «چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده است نازل كرده؟ [همان كتابى كه‏] براى مردم روشنایى و رهنمود است، [و] آن را به صورت طومارها درمى‏آورید. [آنچه را] از آن [مى‏خواهید] آشكار و بسیارى را پنهان مى‏كنید، در صورتى كه چیزى كه نه شما مى‏دانستید و نه پدرانتان، [به وسیله آن‏] به شما آموخته شد. » بگو: «خدا [همه را فرستاده‏]»؛ آنگاه بگذار تا در ژرفاى [باطل‏] خود به بازى [سرگرم‏] شوند.))

﴿ وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی آنگونه که شایسته اوست او را نشناخته اند چرا که در تنزیه حق مبالغه به اندازه ای می کنند که او را از بندگانش دور کرده تا جایی که ممکن نیست چیزی از علم و کلامش بر بندگانش نازل گردد و اگر آنگونه که شایسته اوست او را می‌شناختند ومی دانستند که وجودظاهری جمله ممكنات به واسطه ظاهریت  اوست و جمله عالم غیب باطنیتش می باشند . و برای هر باطنی ظاهری وجود دارد . پس چه مشکلی است که برخی از صفاتش بر مظهر بشری اش ظهور یابد بلکه برای علم باطنی و حکمت او مظهری جز انسان کامل وجود ندارد. پس نبی به اعتبار صورت ظاهریش ظاهر حق است و به اعتبار باطنش باطن حق. علمش را بر قلب او نازل ساخته و بر زبانش جاری می سازد تا خلق را به سوی ذات الهی دعوت کند و هرگز به دوگانگی نخواند مگر به اعتبار تفصیل در صفات حق . حال  اگر به اعتبار وحدت بنگریم چیزی جز او وجود ندارد- نه نبی و نه غیر او- اما اگر به اعتبار تفصیل صفات و اسمائش بنگریم پیامبری ظهور می یابد که تابع اسمی از انبیاء اوست و در مرحله بعد به اسمی از اسماء او تبدیل می شود و اگر این پیامبر دارای مقام نبوت تام باشد به اسم اعظم الهی تبدیل می گردد که درهای خزائن غیب و وجود و حکمتش جز به واسطه این اسم اعظم باز نمی گردد.

 

حجر:الر تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ(1)(( الف، لام، راء. این است آیات كتاب [آسمانى‏] و قرآن روشنگر.))

﴿وَ قُرْآنٍ مُبینٍ﴾ که جامع و ظاهر کننده همه چیز می باشد.

 

بنی اسرائیل:قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا(88)((بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند. »))

﴿ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ چرا که استعداد کامل حمل آن مخصوص به توست و توئی که در حقیقت قطب عالم بوده و از آنچه از تو فوران می کند به آنها می رسد پس انجام این کار توسط آنان ممکن نبوده و توان تحمل آنرا ندارند و به همین دلیل است که بیشترشان از پذیرش آن امتناع می ورزند.

 

كهف: فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا(6)(( شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیرىِ [كار]شان تباه كنى.))

﴿ فَلَعَلَّكَ باخِعٌ﴾ [باخع یعنی] هلاک کردن.

﴿ نَفْسَكَ﴾ یعنی به خاطر شدت شوقت به هدایت آنان و تأسف از رویگردانی شان [خودت را هلاک مگردان . توضیح اینکه] مهربانی و رحمت به خلق از لوازم محبت الهی و نتیجه آن است . و چون آن حضرت حبیب الله بودند پس از لوازم محبوبیت آن حضرت، محبت او به مردم- به خاطر خداوند- بود. همچنانکه فرمود: «یحبهم و یحبونه» پس در نتیجه هرکس که خدا را بیشتر دوست بدارد محبت و مهربانیش به خلق بیشتر خواهد بود چرا که محبت به مردم ظل محبت الهی است . پس خلق به منزله فرزندان و نزدیکان او و بلکه به منزله اعضاء و جوارح او می باشند . پس به این دلیل است که تأسفش به اندازه ای زیاد است که نزدیک است حضرت را بکشد.

 

طه: اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ  لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدایى كه جز او معبودى نیست [و] نامهاى نیكو به او اختصاص دارد.

﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى﴾ معنی آیه اینکه ما قرآن را از کسی نازل کردیم که متصف به جمیع صفات جمالیه و جلالیه است و تو نیز از جمعیت ذاتیه اش بهره مند شده ای وگرنه پذیرش و تحمل آن برایت مقدور نبود چرا که اثر با مؤثر و صادره با مصدر متناسبند پس چون مصدر آن ذات موصوف به جمیع اسماء حسنی است لازم است که پذیرنده نیز که تویی متصف به جمیع آنها باشی.

 

انبیاء:* وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَهِیمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِینَ(51)((و در حقیقت، پیش از آن، به ابراهیم رشد [فكرى‏]اش را دادیم و ما به [شایستگى‏] او دانا بودیم.))

﴿ وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَهِیمَ﴾ روح.

﴿ رُشدَهُ﴾ [یعنی رشد] مخصوص به او و آنچه که شایسته اوست که همان هدایت به سوی توحید ذاتی و مقام مشاهده خلیلیت حق است.

﴿ مِن قَبْلُ﴾ قبل از مرتبه قلب و عقل که از لحاظ شرف و عزت بر آنها برتری دارد.

﴿ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِینَ﴾ یعنی کمال و فضیلتش را به خاطر شأن عالی اش ، جز من نمی داند.

 

انبیاء:قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمْ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ(54)قَالُوا أَ جِئْتَنَا بِالحَْقّ‏ِ أَمْ أَنت مِنَ اللَّعِبِینَ(55)قَالَ بَل رَّبُّكمْ رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ الَّذِى فَطرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم مِّنَ الشهِدِینَ(56)وَ تَاللَّهِ لأَكیدَنَّ أَصنَمَكم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ(57)فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كبِیراً لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ(58)(( گفت: «قطعاً شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بودید. » گفتند: «آیا حق را براى ما آورده‏اى یا تو از شوخى‏كنندگانى؟» گفت: «[نه‏] بلكه پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است، همان كسى كه آنها را پدید آورده است، و من بر این [واقعیت‏] از گواهانم. و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كردید و رفتید، قطعاً در كار بتانتان تدبیرى خواهم كرد. » پس آنها را -جز بزرگترشان را- ریز ریز كرد، باشد كه ایشان به سراغ آن بروند.))

﴿ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ﴾ یعنی در حجابهای نوری حق بوده و به مرتبه عین ذات نرسیده اند [و به عبارت دیگر] آنان پرده نشین برزخهای صفاتی اند که به سوی حقیقت احدیت و استغراق در دریای هویت حق تعالی راهی ندارند.

﴿أَ جِئْتَنَا بِالحَْقّ﴾ یعنی آیا چیزی را که آورده ای به واسطه حق بوده و گوینده اصلی حق تعالی است یا اینکه از جانب خودت است و گوینده آن توئی ، که در آن صورت گفتارت از روی سرگرمی است و حقیقتی در آن نیست [و به عبارت دیگر] اگر این سخن را از جانب حق می گوئی و سالک طریق اوئی که سخنی راست و حتمی است که به واسطه آن از ما برتری و اگر از جانب خودت است ، ما از تو برتریم.

﴿ بَل رَّبُّكمْ﴾ یعنی آورنده و گوینده پروردگارتان است همان که با ایجاد و قوام بخشی و حیات و سلوک و نبوت و تعلیم خود، پرورنده همه مخلوقاتش می باشد.

﴿ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم﴾ که گوینده حقیقی حق تعالی است که رب جمله خلائق است.

﴿مِّنَ الشهِدِینَ﴾ شهودی که در اینجا ذکر شد شهود ربوبیت حق تعالی است و گرنه [در صورتی که شهود ذاتی بود] از واژه «أنا» استفاده نمی کرد چرا که شهود ذاتی، فنای محض است که در آن از انیت و دوگانگی خبری نیست . درحالیكه این دوگانگی، بعد از فناست که در آن مقام، آورنده و گوینده حق تعالی است که خالق جمله خلائق است.

﴿ لأَكیدَنَّ أَصنَمَكم﴾ یعنی صورت اشیاء و اعیان موجوداتی را که خود را صرف خلق و حفظ و اداره آنها    نموده اند محو خواهم کرد . اما وجودشان را بعد از بازگشت از عین احدیت ذاتیه و روی آوری به سوی کثرت صفاتی خود قبول خواهم نمود.

﴿ فَجَعَلَهُمْ﴾ به وسیله قهر ذاتی و شهود عینی حق تعالی.

﴿جُذَذاً﴾ یعنی قطعات متلاشی فانی.

﴿ إِلا كبِیراً لهَُّمْ﴾ که همان عین باقی است که حضرت ابراهیم به واسطه آن خلیل نامیده می شود [وگرنه به مقام حبیب الله می رسید].

﴿لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ﴾ یعنی اینکه از او [یا همان عین باقی حضرت ابراهیم] کسب فیض و نور علم نمایند همچنانکه او از حضرت حق نموده است.

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید